بیش از 10 سال به شرکت ها کمک می کنیم تا به اهداف مالی و تجاری خود برسند. مکس بیز یک آژانس مشاوره ارزش محور است.

گالری

اطلاعات تماس

0930-8139094

ایران، تهران

info@cxstr.com

چالشهای محاسبه شاخص NPS

چالشهای محاسبه شاخص NPS؛ از نمونه‌گیری تا تحلیل وفاداری مشتری

تصور کنید یک روز کاری شلوغ در یک شرکت خدماتی در جریان است. تماس‌ها یکی‌یکی ثبت می‌شوند، سفارش‌ها پردازش می‌شوند و مشتریان، هر کدام با تجربه‌ای متفاوت، آن شرکت را ترک می‌کنند. در میان تمام این رفت‌وآمدها، یک سوال کلیدی همیشه در پس ذهن مدیران وجود دارد: آیا مشتریان ما حاضرند تجربه‌شان را با دیگران به اشتراک بگذارند؟ و اگر نه، چرا؟

در دنیای پررقابت امروز، دیگر صرفاً فروش یک محصول یا ارائه‌ی یک خدمت کافی نیست؛ آنچه اهمیت دارد تجربه‌ای است که در ذهن مشتری باقی می‌ماند. برندها بیش از هر زمان دیگری به دنبال آن هستند که بدانند کدام مشتریان‌شان نه فقط راضی، بلکه آن‌قدر مشتاق هستند که درباره آن برند با دیگران صحبت کنند. در این میان، سازمان‌ها ابزارها و شاخص‌های مختلفی برای سنجش و پایش رضایت مشتری در اختیار دارند. اما استفاده از این ابزارها، به‌ویژه وقتی پای تحلیل رفتار واقعی مشتری و پیش‌بینی وفاداری او به میان می‌آید، همیشه ساده نیست.

در این مقاله، قرار است از چالشهای محاسبه شاخص NPS سخن بگوییم؛ این شاخص یکی از مهم‌ترین و البته بحث‌برانگیزترین شاخص‌های تجربه مشتری است که در ظاهر ساده به‌نظر می‌رسد، اما در عمل، چالش‌های فراوانی برای اجرا و تفسیر به همراه دارد. از جمله‌ی این چالش‌ها می‌توان به نحوه‌ی انتخاب نمونه‌ی مناسب برای نظرسنجی، طراحی صحیح پرسش‌ها و ارتباط آن با شناخت عمیق از پرسونای مشتری اشاره کرد؛ مسائلی که اگر به‌درستی مدیریت نشوند، به‌جای شفاف‌سازی، تصویر گمراه‌کننده‌ای از رضایت مشتری ارائه خواهند داد. این سفر تحلیلی را با هم آغاز می‌کنیم، نه فقط برای شناخت این شاخص، بلکه برای رمزگشایی از چالش‌هایی که در مسیر استفاده‌ی حرفه‌ای از آن، سر راه مدیران تجربه مشتری قرار می‌گیرد.

شاخص NPS یا Net Promoter Score چیست و چرا اهمیت دارد؟

برای پاسخ به آن سؤال ساده‌ اما عمیق که در مقدمه مطرح کردیم – یعنی اینکه آیا مشتریان ما ما را به دیگران توصیه می‌کنند؟ – ابزارهایی طراحی شده‌اند. یکی از شناخته‌شده‌ترین و پراستفاده‌ترین آن‌ها، شاخص NPS یا Net Promoter Score است؛ مفهومی که در سال ۲۰۰۳ توسط فرد رایشلد (Fred Reichheld) و گروه مشاوره‌ای Bain & Company معرفی شد و به سرعت به یکی از اصلی‌ترین معیارهای سنجش وفاداری و تجربه مشتری در جهان تبدیل شد.

در ساده‌ترین تعریف، شاخص NPS یک عدد است که نشان می‌دهد چند درصد از مشتریان شما آن‌قدر از برندتان راضی هستند که حاضرند آن را به دیگران توصیه کنند؟

اما در باطن، این عدد نماینده‌ی چیزی فراتر از رضایت لحظه‌ای مشتری است؛ نماینده‌ی احساس اعتماد، تجربه مثبت، تکرار خرید، و حتی تبدیل مشتری به سفیر برند.

فرمول محاسبه‌ی شاخص NPS نیز بسیار ساده است. کافی‌ست از مشتری بپرسید: چقدر احتمال دارد این برند/محصول/خدمت را به دوستان یا آشنایان خود توصیه کنید؟

مشتری عددی بین ۰ تا ۱۰ را انتخاب می‌کند، و بر اساس آن در یکی از سه دسته زیر قرار می‌گیرد:

  • مروجان (Promoters): نمره ۹ و ۱۰ — عاشقان برند، وفاداران بی‌قید و شرط که شما را تبلیغ می‌کنند.
  • منفعلان (Passives): نمره ۷ و ۸ — راضی اما بی‌تفاوت؛ احتمالاً با اولین پیشنهاد بهتر، برند شما را ترک می‌کنند.
  • منتقدان (Detractors): نمره ۰ تا ۶ — ناراضی، احتمالا با تجربه‌ای منفی و در برخی موارد، منبع تبلیغات منفی برای برند.

سپس با استفاده از فرمول زیر، عدد نهایی شاخص NPS محاسبه می‌شود:

NPS = درصد مروجان – درصد منتقدان

برای مثال، اگر ۷۰ درصد مشتریان شما مروج و ۲۰ درصد منتقد باشند، NPS شما برابر با +۵۰ خواهد بود. این عدد می‌تواند در بازه‌ای از -۱۰۰ (همه منتقد) تا +۱۰۰ (همه مروج) قرار گیرد.

این شاخص یک ابزار کلیدی برای پایش سلامت رابطه‌ی برند با مشتریان است و در بسیاری از کسب‌وکارهای موفق از آن برای تصمیم‌گیری‌های استراتژیک استفاده می‌شود. شرکت‌هایی مانند Apple ،Amazon و Airbnb به طور پیوسته از NPS برای سنجش کیفیت تجربه مشتری بهره می‌برند. اما همان‌قدر که این فرمول ساده به نظر می‌رسد، عملیاتی‌سازی آن در دنیای واقعی، پیچیدگی‌های فراوانی دارد. در واقع چالشهایی مانند اینکه این سؤال را از چه کسانی بپرسیم، چگونه آن‌ها را انتخاب کنیم، پرسش را با چه ترتیبی نمایش دهیم، و داده‌ها را چگونه تحلیل کنیم، مستقیماً بر اعتبار و کاربرد شاخص NPS تأثیرگذارند.

چالشهای محاسبه شاخص NPS 1

چالشهای محاسبه شاخص NPS

در این مقاله، قصد ما فقط تعریف NPS نیست. بلکه قرار است به چالش‌های پنهان و گاه نادیده‌گرفته‌شده‌ی محاسبه‌ی این شاخص به‌ویژه در بستر باشگاه مشتریان و ارتباطات منظم سازمان با مشتری بپردازیم. از جمله موضوعاتی که در ادامه بررسی خواهیم کرد، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

در ادامه هر کدام از این چالش‌ها را با جزئیات بررسی خواهیم کرد و تلاش می‌کنیم راهکارهایی عملی و تجربه‌محور برای مواجهه با آن‌ها ارائه دهیم؛ تا NPS از یک عدد سطحی، به ابزاری واقعی برای درک مشتری و رشد برند تبدیل شود.

- چالش‌های نمونه‌برداری از مشتریان برای نظرسنجی

پیش از آن‌که بتوانیم درباره‌ی نمونه‌گیری از مشتریان برای نظرسنجی NPS تصمیم بگیریم، باید به یک سؤال بنیادی پاسخ بدهیم: در این سازمان، «مشتری» دقیقاً به چه کسی اطلاق می‌شود؟ این تعریف در سازمان‌های مختلف می‌تواند متفاوت باشد. گاهی «مشتری» کسی است که صرفاً وارد قیف فروش شده و هنوز خریدی انجام نداده؛ گاهی فردی است که در لحظه‌ی خرید قرار دارد؛ و در مواردی نیز مشتری به کسی گفته می‌شود که خرید خود را انجام داده و در حال استفاده از محصول یا خدمات است. اگر این مرزها مشخص نباشد، نمونه‌گیری برای نظرسنجی NPS به شدت دچار خطا خواهد شد. برای مثال، دریافت بازخورد از یک «مشتری بالقوه» در قیف فروش، که هنوز تجربه‌ای عملی از برند نداشته، نه تنها گمراه‌کننده است بلکه ممکن است با هدف شاخص NPS، یعنی اندازه‌گیری تجربه و وفاداری واقعی مشتری، در تضاد کامل قرار گیرد.

از دیگر چالشهای بزرگ در اجرای نظرسنجی NPS، نحوه‌ی نمونه‌برداری از مشتریان است؛ یعنی اینکه این پرسش کلیدی را از چه کسانی، در چه زمان‌هایی و با چه الگوریتمی بپرسیم. بسیاری از سازمان‌ها این مرحله را با رویکرد «هرکه در دسترس است» پیش می‌برند؛ در حالی‌ که برای رسیدن به یک تصویر واقع‌گرایانه از رضایت مشتریان، باید نمونه‌ای نماینده‌ی واقعی جامعه‌ی مشتریان انتخاب کرد. برای مثال، اگر تنها از مشتریان جدید یا تنها از کسانی که خرید موفق داشته‌اند نظرسنجی کنیم، نتیجه‌ای جانب‌دارانه و ناقص به دست می‌آید. همچنین، نادیده گرفتن تنوع در پرسونای مشتریان—مثلاً تفاوت میان مشتریان وفادار، مشتریان مناسبتی، یا حتی مشتریان ناراضی و بازگشته—می‌تواند NPS را از یک ابزار تحلیلی، به یک عدد تزئینی تبدیل کند. بدون رعایت این اصول در نمونه‌برداری، نتایج به‌دست‌آمده نه‌تنها کمکی به بهبود تجربه مشتری نمی‌کنند، بلکه ممکن است تصمیم‌گیری‌های کلان سازمان را نیز به بیراهه ببرند.

- نقش تعیین‌کننده‌ی پرسونا در انتخاب جامعه‌ی آماری NPS

درک و تعریف درست پرسونای مشتری، یکی از عوامل کلیدی در اجرای دقیق و معتبر نظرسنجی NPS است. پیش از این در مقاله ای تحت عنوان ایجاد پرسونا در باشگاه مشتریان مفصلا به این موضوع پرداخته ایم. در  پرسونا در واقع نماینده‌ی تیپیکال یا الگوی رفتاری گروه‌های مختلف مشتریان است که بر اساس داده‌های واقعی از سن، جنسیت، الگوهای خرید، سبک تعامل با برند و حتی ترجیحات روانی‌شان ساخته می‌شود. وقتی که پرسوناها به‌درستی طراحی نشده باشند یا در نمونه‌گیری نادیده گرفته شوند، نتیجه این می‌شود که همه‌ی مشتریان با یک پرسشنامه‌ی واحد و در یک زمان‌بندی یکسان سنجیده می‌شوند، بی‌آنکه تفاوت نیازها و نقاط تماسشان با برند لحاظ شود. برای مثال، یک مشتری شرکتی که ماهانه حجم بالایی از خدمات را دریافت می‌کند، تجربه‌ای کاملاً متفاوت با یک مشتری خُرد دارد که صرفاً از یکی از سرویس‌های ساده استفاده کرده است؛ اما اگر این دو در یک گروه آماری و با یک نوع سؤال قرار بگیرند، خروجی NPS نه‌تنها مبهم بلکه گمراه‌کننده خواهد بود. در واقع، پرسونا به ما کمک می‌کند تا بدانیم از چه کسی، در چه زمانی، با چه زبانی، و با چه انتظاری سؤال NPS را بپرسیم. نادیده گرفتن این بخش، یعنی ساختن تصویری از رضایت مشتری که ممکن است واقعیت نداشته باشد و بر پایه‌ی فرضیات اشتباه بنا شده باشد.

- خطاهای رایج در طراحی و اجرای پرسشنامه

یکی دیگر از چالش‌های پُررنگ در اجرای صحیح شاخص NPS، به طراحی پرسشنامه و نحوه‌ی پرسیدن سؤال اصلی بازمی‌گردد؛ جایی که اغلب سازمان‌ها به دام ساده‌انگاری یا دست‌کاری ناخودآگاه در چارچوب پرسش می‌افتند. سؤال کلیدی NPS باید یک جمله‌ی کاملاً بی‌طرف و استاندارد باشد: «چقدر احتمال دارد ما را به دیگران توصیه کنید؟» اما در عمل، بسیاری از شرکت‌ها این سؤال را به‌صورت‌های تغییر یافته و جهت‌دار مطرح می‌کنند. مثلا: «از خدمات ما راضی بودید؟» یا «آیا تجربه‌ی خوبی داشتید؟» — این نوع سوالات، نه تنها در تضاد با فلسفه‌ی NPS هستند، بلکه پاسخ‌دهنده را به سمت واکنش خاصی سوق می‌دهند، و در نتیجه، داده‌ها دیگر خالص و قابل تحلیل نخواهند بود. افزون بر آن، ترتیب ارائه‌ی گزینه‌های عددی نیز بسیار مهم است. اگر اعداد از ۱۰ به ۰ نشان داده شوند یا توزیع بصری آن‌ها در فرم ناهمگون باشد، ممکن است اثر روانی منفی یا مثبت بر تصمیم‌گیری مشتری بگذارد. همچنین، عدم طراحی گزینه‌های متنی باز برای دریافت توضیحِ پاسخ مشتری، فرصتی طلایی را برای درک ریشه‌ای رضایت یا نارضایتی از بین می‌برد. در مجموع، طراحی غیرعلمی و غیراستاندارد پرسشنامه NPS، یک خطای استراتژیک است که می‌تواند نتایج را کاملاً مخدوش کرده و سازمان را در مسیری نادرست قرار دهد؛ جایی که به‌جای گوش دادن واقعی به صدای مشتری، فقط در حال شنیدن پژواک انتظارات خود هستیم.

یکی دیگر از چالشهای محاسبه شاخص NPS این است که برخی سازمان‌ها سعی می‌کنند برای هر خدمت یا مؤلفه‌ی محصول، یک NPS جداگانه اندازه‌گیری کنند؛ مثلاً یک NPS برای خود محصول، یکی برای خدمات پس از فروش، و یکی هم برای آپشن‌های اضافی. اما در واقعیت، مشتری تجربه‌ی برند را به‌صورت یکپارچه درک می‌کند، نه به‌صورت مجزا. برای مشتری، همه‌ی این مؤلفه‌ها در ذهن به‌عنوان «تجربه‌ی کلی از برند» ترکیب می‌شوند. بنابراین اگر از او بخواهیم که NPS مجزا برای هر بخش بدهد، یا دچار سردرگمی می‌شود یا به‌صورت ناخودآگاه همان حس کلی‌اش را به همه‌ی بخش‌ها تعمیم می‌دهد. نتیجه؟ داده‌هایی بی‌اعتبار که ظاهرشان دقیق است اما عملاً فریبنده‌اند. در چنین مواردی، بهتر است NPS به‌عنوان شاخص کلان رضایت از برند سازمان در نظر گرفته شود، نه شاخصی جداگانه برای هر محصول یا سرویس.

از خطاهای پنهان اما بسیار رایج در طراحی پرسشنامه  NPS که در این بخش می توان به آن اشاره کرد؛ تفکیک مصنوعی تجربه‌ی مشتری به اجزای جداگانه است. در بسیاری از سازمان‌ها دیده می‌شود که برای هر جزء از یک پکیج خدماتی یا محصولی، یک NPS جداگانه تعریف می‌شود؛ مثلاً یکی برای خود محصول، یکی برای خدمات پس از فروش، و یکی برای آپشن‌های اضافی. اما واقعیت این است که مشتری برند را به صورت یکپارچه تجربه می‌کند و آن را جدا و تکه تکه از هم نمی داند. در ذهن مشتری، خرید یک خودرو به همراه خدمات پس از فروش و امکانات جانبی، یک تجربه‌ی واحد و متصل است. از نگاه او، رضایت یا نارضایتی از هر بخش، روی احساس کلی‌اش نسبت به برند تأثیر می‌گذارد، اما لزوماً قابل تفکیک نیست. بنابراین، گرفتن چند NPS جداگانه برای هر بخش نه تنها باعث خستگی و سردرگمی پاسخ‌دهنده می‌شود، بلکه خروجی‌های حاصل، دیگر بازتاب واقع‌بینانه‌ای از تجربه‌ی مشتری نخواهند بود. در چنین حالتی، بهتر است سازمان‌ها یک NPS کلی را بر پایه‌ی تجربه‌ی ترکیبی مشتری با برند اندازه‌گیری کنند و در تحلیل‌های بعدی، با کمک داده‌های کیفی یا شاخص‌های مکمل، دلایل مثبت یا منفی بودن آن را شناسایی کنند.

- مشکلات پراکندگی زمانی در نظرسنجی‌ها

از دیگر خطاهای کمتر دیده‌شده اما بسیار اثرگذار در اجرای شاخص NPS، پراکندگی زمانی و نبود انسجام در زمان‌بندی اجرای نظرسنجی‌هاست. بسیاری از سازمان‌ها به‌صورت پراکنده و غیرمنظم اقدام به اجرای پرسشنامه‌ی NPS می‌کنند؛ مثلاً یک‌بار در پایان هر فصل، بار دیگر بعد از یک کمپین فروش، یا حتی گاهی صرفاً به دلیل کاهش ناگهانی فروش! این نوع رویکرد واکنشی، نه‌تنها ارزش تحلیلی داده‌ها را پایین می‌آورد، بلکه مقایسه‌پذیری نتایج را در طول زمان تقریباً غیرممکن می‌کند. برای مثال، فرض کنید در دی‌ماه که ترافیک سفارش‌ها به‌طور طبیعی بالاست، از ۱۰۰۰ نفر نظرسنجی انجام شود و در فروردین‌ماه، در فصل کم‌مشتری، فقط از ۱۵۰ نفر. این تفاوت شدید در حجم نمونه، و البته در شرایط ذهنی و عاطفی مشتریان، باعث می‌شود نتایج حاصل بیشتر بازتاب شرایط اجرایی نظرسنجی باشند تا واقعیت تجربه مشتری. از سوی دیگر، نداشتن تقویم مشخص برای اجرای NPS باعث می‌شود برخی از نقاط تماس کلیدی با مشتری نادیده گرفته شوند — مانند پس از حل یک شکایت، پس از تحویل محصول، یا پس از تمدید قرارداد. بهترین سازمان‌ها آن‌هایی هستند که نقاط تماس مهم را شناسایی می‌کنند و بر اساس آن‌ها، یک ساختار زمانی پیوسته و منظم برای اجرای نظرسنجی طراحی می‌کنند. تنها در این صورت است که NPS می‌تواند با سایر شاخص‌های تجربه مشتری هم‌راستا شده و به‌عنوان یک ابزار پیش‌بینی‌کننده عمل کند؛ نه فقط گزارشی لحظه‌ای و بی‌ارتباط با رفتار واقعی مشتری.

- ارتباط شاخص NPS با شاخص‌های مکمل مانند CLV و Health Check

در دنیای حرفه‌ای تجربه مشتری، هیچ شاخصی حتی NPS با تمام شهرت و سادگی‌اش؛ به‌تنهایی معنا ندارد. برای درک کامل رفتار، وفاداری و سودآوری مشتری، لازم است آن را در کنار شاخص‌های مکملی مثل CLV (Customer Lifetime Value) و Health Check  تحلیل کنیم. CLV  یا ارزش طول عمر مشتری، نشان می‌دهد هر مشتری در بازه‌ی زمانی همکاری‌اش با برند، چقدر ارزش مالی ایجاد کرده است. حالا تصور کنید دو مشتری داریم که هر دو نمره ۹ در نظرسنجی NPS داده‌اند؛ اما یکی از آن‌ها طی سه سال، ده‌ها بار خرید کرده و دیگری تنها یک‌بار. بدون در نظر گرفتن شاخص CLV، این دو مشتری در تحلیل NPS کاملاً یکسان فرض می‌شوند، در حالی که از نظر ارزش اقتصادی برای سازمان تفاوت فاحشی دارند.

از سوی دیگر، شاخص‌هایی مثل Health Check یا نبض سلامت سازمان نیز لایه‌ای عمیق‌تر به ما می‌دهند؛ این شاخص‌ها با ترکیب چندین فاکتور از جمله نرخ شکایت، مدت زمان پاسخ‌گویی، تکرار خرید، میزان استفاده از خدمات پشتیبانی و سایر شاخص‌های رضایت، یک نمای کلی و جامع از وضعیت واقعی برند در ذهن مشتری ترسیم می‌کنند. اگرچه شاخص NPS به ما می‌گوید مشتری برند ما را توصیه می‌کند یا نه، اما توضیح نمی‌دهد چرا. اینجاست که CLV و Health Check به کمک ما می‌آیند و داده‌ی خام NPS را به بینش عملیاتی تبدیل می‌کنند.

البته باید در نظر گرفت که شاخص NPS همیشه برای همه نوع سنجش مناسب نیست. وقتی هدف ما بررسی میزان رضایت از یک بخش خاص از محصول یا خدمت مثل کیفیت پاسخ‌گویی پشتیبانی یا تجربه‌ی استفاده از یک ویژگی خاص است بهتر است از شاخص‌هایی استفاده کنیم که نزدیک‌تر به زمان و حس مشتری هستند. در چنین موقعیت‌هایی، می‌توان از شاخص‌هایی مانند رضایت مشتری (CSAT) یا امتیاز تلاش مشتری (CES) استفاده کرد. برای مثال، اگر بلافاصله بعد از تماس مشتری با مرکز پشتیبانی، از او بپرسیم که “آیا از پاسخ‌گویی راضی بودید؟”، پاسخش به ما یک تصویر فوری و دقیق از کیفیت آن تجربه می‌دهد—در حالی که پرسیدن همان سوال در قالب NPS ممکن است خیلی کلی یا مبهم باشد.

از طرف دیگر، در بعضی از صنایع مثل پرداخت یا فین‌تک، می‌توان در کنار NPS از شاخص‌های اختصاصی همان صنعت هم استفاده کرد. برای مثال، در این حوزه‌ها معمولاً از اطلاعاتی مانند “امتیاز اعتباری مشتری” یا “رده‌بندی بانکی او” استفاده می‌شود. وقتی این داده‌ها در کنار NPS و ارزش طول عمر مشتری (CLV) تحلیل می‌شوند، می‌توان به درک دقیق‌تر و کامل‌تری از نوع رابطه‌ی مشتری با برند رسید. در واقع، ترکیب این شاخص‌ها کمک می‌کند تا هم رضایت مشتری را بفهمیم، هم میزان سودآوری و ریسک همکاری با او را بهتر ارزیابی کنیم.

در واقع، بهترین برندها فقط به عدد NPS اکتفا نمی‌کنند؛ بلکه آن را با سایر شاخص‌ها ترکیب کرده، با تفکیک بر اساس پرسونای مشتری تحلیل می‌کنند، و از آن برای تصمیم‌سازی استفاده می‌کنند. این هم‌افزایی بین شاخص‌هاست که یک سازمان را از گزارش‌دهی صرف، به مدیریت واقعی تجربه مشتری می‌رساند.

سخن پایانی

شاخص NPS، اگرچه به ظاهر ساده و قابل فهم است، اما اجرای دقیق و علمی آن نیازمند توجهی عمیق به جزییات و فرآیندهای پشت‌صحنه است. از انتخاب صحیح جامعه‌ی آماری و در نظر گرفتن پرسوناهای متفاوت، تا طراحی بی‌طرفانه و استاندارد پرسشنامه، و اجرای منظم و هماهنگ نظرسنجی، هر کدام از این مراحل به‌طور مستقیم بر اعتبار و ارزش داده‌های حاصل تأثیرگذارند.

بدون رعایت این نکات، شاخصNPS  ممکن است صرفاً به یک عدد تزئینی در گزارش‌های مدیریتی تبدیل شود که نه تنها تصویر واقع‌بینانه‌ای از تجربه مشتری ارائه نمی‌دهد، بلکه ممکن است تصمیم‌گیری‌های کلیدی را نیز به اشتباه هدایت کند. از سوی دیگر، وقتی NPS با شاخص‌های مکمل مانند CLV و Health Check تلفیق شود و در بستر باشگاه مشتریان با تحلیل دقیق پرسونا به کار گرفته شود، تبدیل به ابزاری قدرتمند برای رشد پایدار، بهبود مستمر و ایجاد وفاداری واقعی مشتریان خواهد شد.

در نهایت، موفقیت در استفاده از NPS فراتر از گرفتن یک عدد خوب است؛ موفقیت یعنی شنیدن صدای واقعی مشتری، درک نیازهای متنوع او و پاسخگویی هوشمندانه و مستمر به آن‌ها. تنها در این مسیر است که برندها می‌توانند اعتماد، رضایت و حمایت مشتریان را به دست آورند و در بازارهای پرتلاطم امروز پایدار بمانند.

اگر در سازمان شما هم چالش‌هایی در محاسبه شاخص NPS وجود دارد و می‌خواهید این ابزار قدرتمند را به درستی پیاده‌سازی کنید، منتظر تماس شما هستیم.

سعید رستم‌اف، متخصص مدیریت ارتباط تجربه مشتری و باشگاه مشتریان، با سال‌ها تجربه عملیاتی آماده است تا شما را در مسیر طراحی و تحلیل درست NPS همراهی کند. برای دریافت مشاوره تخصصی و راهکارهای کاربردی، همین امروز با ما تماس بگیرید و تحول واقعی در ارتباط با مشتریان‌تان را آغاز کنید.